شهریار و عشق به ایران
شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه تبریز خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا میداند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام میآید، هشدار میدهد و خطاب به آذربایجان میگوید:
روز جانبازيست اي بيچاره آذربايجان
سر تو باشي در ميان هر جا که آمد پاي جان…
اي که دور از دامن مهر تو نالد جان من
چون شکسته بال مرغي در هواي آشيان..
تو همايون مهد زرتشتي و فرزندان تو
پور ايرانند و پاک آيين نژاد آريان
اختلاف لهجه، مليت نزايد بهر کس
ملتي با يک زبان کمتر به ياد آرد زمان
گر بدين منطق تو را گفتند ايراني نه اي
صبح را خواندند شام و آسمان را ريسمان !
بيکس است ايران . به حرف ناکسان از ره مرو
جان به قربان تو اي جانانه آذبايجان….
با خطي برجسته در تاريخ ايران نقش بست
همت والاي سردار مهين ستارخان
اين همان تبريز کامثال خياباني در او
جان برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان…
اين همان تبريز کز خون جوانانش هنوز
لاله گون بيني همي رود ارس. دشت مغان…..
یاشاسین آذربایجان.
یاشاسین آنا یوردوم ایران.
( دیوان - ج ۱ - ص ۳۵۲)
شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش میداند و میگوید:
این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است
گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان
شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند
باد خاک پاک ایران جوان مهدامان
(دیوان - ج ۱- ص ۳۶۵)
قصیدهها
نمونهای از قصیدههای شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
غزلیات
نمونهای از غزلیات شهریار:
امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم که تو از دوری خورشید، چهها میبینی
...
شهریارا! اگر آیین محبت باشد چه حیاتی و چه دنیای بهشتآیینی
غزل علی ای همای رحمت
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
...
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
گفته شده که شهابالدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه درست در لحظهٔ سرودن شعر (علی ای همای رحمت) توسط شهریار در خواب آن را شنیدهاست.